فرزند بهمن

به گلهای باغچه درود نمیگویم
به ابرهای باران مهر نمیورزم
من به کوه وجنگل از دریچه صبح نخواهم نگریست
آسمانم رنگی از عشق و محبت ندارد
چشمانم پرشده از حسرتهای بیشمار
وسعت خیالم میرسد تا گورستان پروانه ها
چرا که زاده زمستانم
سالیان خشم وکینه ره توشه من است
تشنه خونم و پیام آور مرگ کبوتران آزادی
آری من فرزند بهمن ام.