خواب عقربه ها

علفزاران اندیشه سبز رویاهای نسیمی ست
کز غروب خورشید هنوز دلتنگ است
چوپان پیر:
گوسفندانت چه فربه میچرند
بوته های نورس آرزوهای سبز را
غمگین واندوه بار گذر میبرد نسیم دور
رقص بیهوده گیهای هرزه ترین زمزمه های رستگاری را
دیری ست هیچ پرنده ای آشیان نمیکند
وهم چمنزاران را
هیچ پروانه ای پر نمیگشاید طلوع اندیشه ها را
گرگهای درنده خواهند آمد
روزی را که
چوپان خود بره هایش به مسلخ میسپارد
میشنوم بع بع گوسفندان رمیده از رویاها را
که همچنان دل به آوای نی لبک چوپان پیر
تنها لگدمال میکنند مزرعه سبز فرداها را…!..!!

س.آ
تقیدیم به تمامی آزاد اندیشان وطن
وآنانی که دیگر نیستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *