پائیز غم انگیز

تنها درخلوت اندیشه سکوت میشکنم
چشمانم سرخ خشم است
نه از کین ونفرت
میسوزاندم آتش نهان از جهل وتعصب کور
چگونه به اعتدال بنشینم
بر گور هزاران امید نونهال
چگونه دست نیایش برآرم
بر خروش رودهای جاری خون وعصیان
پیامبران رستگاری تماشاگر کدامین بهشت اند
مناره های استکلتهای گرسنه
زوزه سکان سترون
گرگهای رنگین پوستین پوش
بدیده گانم مشکوکم
جامه حسرت وآه چه بر قامت خمیده زخم میزند
باد مویه شبانه نیزار را زمزمه میکند
رودها و تالابها برسینه خاک میکوبند
خلوص بره های مسلخ را
چه وقیحانه رجزی است
چهچه تیربارهای مقدس
فریادم دیرگاهی ست درمرگ خویش سکوت را آه میکشد
ترا چگونه صبری باید
میان آتش ودودهای خفقان
اشکم ودرد
و شاید فردای که بیگمان رقصان بردار ترس وسکوت خویشیم…!

س.آ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *