پائیز غم انگیز ۲

من از سرب وآهن نبودم
از زخم نیش ونیشتر گریختم
درصبح طلوع اولین خورشید زمستان
بازگشت پرستوها را به انتظار آواز دادم
دلم خون است از بغض دیرین وداع
این کهنه سرباز پیر

در اعتزاز پرچم سرخ خون وقیام

حسرتها بجان مینوشد
پیکرم بیادگار از گلوله های دژخیمان بیشمار دارد
کنون دگربار چگونه بانگ سحر از حنجره حسرت برآرم
بسالیان کشته شده گانم و نفس میکشم
بیچاره زانوان خسته تاریخ سرزمین من
ازین تکرار و تکرار تکرارها
سینه اش منزلگه هزار هزار لاله در خون تپیده
شبانه هایم اشک گرمی است
از دل سرد ویخ زده برشیار گونه هایم
نمیدانم بکدامین طلوع
داغ آفتاب برتنم خواهد نشست
همچون سرخ گلوله های خصم
بر قامت آرزوهای شهیدم
کیست که بامن نگرید
کیست که پاره پاره جگرهای مادران داغدار سرزمینم را
بسوگ نشسته باشد
ای تالابهای وحشت ومرگ
ای نیزارهای اندوه وشیون
رویاهای جوانم را فریاد کنید
دلهای زخمین وچشمان نگران کوکان ونوعروسان انتظار را …
که چنان در آتش داغ جگر گوشه هایمان میسوزد ومیسوزد و…میسوزد

س.ا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *